پ.ن: از بی توجهی هایت عذاب می کشم،توقعاتت دلگیرم می کند کمی هم عصبانی البته!و با بد اخلاقی هایم می خواهم نشانت دهم...این هم یک نشانه است.لطفا درکم کن!
منطقت کجا رفته؟!خسته نشوم خوب است...!
!می دانم صدایم را بالا بردم...ببخش...نادیده گرفتی برای دیده شدن راهی جز حنجره ام ندیدم هر چند که نادیده ماندم و محکوم هم شدم...
یک طرفه به قاضی نمی روم...فقط...حق که دارم کمی دلگیر شوم...؟اصلا نمی دانم همین قدر که برای من مهم است برای تو هم هست...!
باشد...بی خیالی اش را طی می کنیم!!!!!!!
+انتشار انتظار...قلبی است...هنوز خیلی مانده است؟!
پشت سکوت تو دلتنگی و غم است می دانم
این جمله برای وصف تو کم است می دانم
خود را کنار کشیده ای تا من گذر کنم
این خصلت فرشته ، نه یک آدم است می دانم
این روشن است که برای همیشه رفته ای دیگر
پس زندگی برای من مبهم است می دانم
دیگر تمام معادله های بودنم گنگ اند
بی تو اتاق فکر من گیج و درهم است می دانم
لق می زنند چرخ های ارابه شادی
شالوده های حسرت و درد محکم است می
دانم
ای کاش نوشداروی خواهشم افاقه ای میکرد
سهراب قصه روی دست رستم است می دانم
گفتی که باز می گردی وقت چیدن گندم
آن وعده ها ی سر خرمنت، مرهم است می دانم
قلبم دوباره آتش بگیر�